به گزارش رایة العباس(ع) به نقل از عرفان، حال افتادگان در چاه محبت دنيا و غرق شدگان در تاريكى شهوات ، مانند حال آن پادشاه زاده اى است كه پدرش در مقام داماد شدن او برآمد ، پرى چهره اى كم نظير را از خاندانى شريف و نجيب به عقد او درآورد. |
چون وسايل عروسى آماده شد، خواص و عوام را به تناسب شأنشان به دربار بار داد و درب خزانه احسان را به روى مردمان گشود و محتاج و نيازمند و غنى و ثروتمند را از جوائزش بهره مند ساخت، و از گرمى جشن و چراغانى، غم دل ها را زدود. آشنا و بيگانه در آن مجلس سرور حاضر شدند و از تماشاى آن بزم بى نظير به حيرت فرو رفتند.
عروس حور وَش را با انواع زيور و زينت به حجله آوردند; ولى در اين ميان داماد را نديدند، به جستجويش برآمدند ولى او را نيافتند. داماد در آن شب، شراب بسيار خورده بود و آتش شعورش مانند چراغ بختش فرو مرده بود، بر اثر مستى زياد ، از جمع مهمانان جدا افتاد و حيرت زده و مبهوت به چند كوى و برزن گذر كرد، عبورش به دخمه اى از دخمه هاى مجوسان افتاد; مجوسانى كه بر اساس قانونشان مردگان را در دخمه مى گذاشتند و در دل شب كنار آنان شمع و چراغ مى افروختند.
پادشاه زاده وقتى چشم به دخمه دوخت، دخمه را حجله عروس پنداشت، به درون دخمه رفت. مجوسان جنازه پيره زالى را كه هنوز كالبدش سالم بود، در آن دخمه گذاشته بودند.
داماد، پيره زال مرده را در آغوش كشيد و از روى ميل و رغبت و غريزه شهوت تا صبح با او آميزش كرد.
چون با وزيدن نسيم صبح از مستى و بى هوشى و بى خبرى و مدهوشى در آمد، خود را در دخمه اى وحشت زا و كنار جسد پيره زالى زشت رو ديد، از شدت نفرت و كراهت نزديك بود هلاك شود ، و از نهايت شرمندگى و خجلت راضى بود به زمين فرو رود. در انديشه بود كه مبادا كسى بر اين وضع آگاه گردد و ننگ و عارش تا قيامت بر او بماند كه ناگاه پدر و خدم و حشمش رسيدند و بر آن رسوايى و افتضاح آگاه شدند!!
اين است دورنمايى از زندگى افتادگان در چاه محبت دنيا و غرق شدگان در شهوات ، كه عروس آخرت را به سبب مستى از شهوات با به آغوش كشيدن پيره زال زشت روى و زشت خوى دنيا عوض كرده اند !!