loading...
صالحین مهدی (عج)
صالحین مهدی بازدید : 21 دوشنبه 10 مهر 1391 نظرات (0)

جزای دشنام و اهانت به اهل بیت(ع)

واقدی گفت: روزی به نزد هارون الرشید شدم. شافعی و محمد یوسف، و محمد اسحاق حاضر بودند. هارون الرشید شافعی را گفت: چندی از فضایل علی یاد می كنی؟ گفت: چهارصد یا پانصد. محمد یوسف را گفت: تو چند روایت می كنی؟ گفت : هزار زیادت. محمد اسحاق را گفت: تو چند یاد می كنی؟ گفت:

به گزارش رایة العباس(ع) و به نقل از باشگاه جهانی اهل بیت(ع)، واقدی گفت: روزی به نزد هارون الرشید شدم. شافعی و محمد یوسف، و محمد اسحاق حاضر بودند. هارون الرشید شافعی را گفت: چندی از فضایل علی یاد می كنی؟ گفت: چهارصد یا پانصد. محمد یوسف را گفت: تو چند روایت می كنی؟ گفت : هزار زیادت. محمد اسحاق را گفت: تو چند یاد می كنی؟ گفت: فضایل وی نزدیك ما بسیار است، اگر خوف و ترس نبودی. گفت: خوف از كیست؟ گفت: از تو و عمال تو. گفت: تو ایمنی. محمد اسحاق گفت: پانزده هزار حدیث مسند و پانزده هزار حدیث مرسل و گفت: من شما را خبر دهم از فضیلتی كه به چشم دیده ام و به شما نیز نمایم. بهتر از آنچه یاد دارید. گفت: بفرمای.

گفت: عامل دمشق به من نامه ای نوشت كه این جا خطیبی هست كه علی را دشنام می دهد و لعنت می كند. گفتم: وی را بندكن و پیش من فرست.

چون وی را بفرستاد، گفتم: چرا علی را دشنام می دهی؟ گفت: زیرا كه پدران ما را كشته است. گفتم: ویلك ! هر كه را علی كشت به حكم خدا و رسول كشت. گفت: اگر چنین باشد وی را دشمن می دارم و دشنامش ‍ می دهم. جلاد را فرمودم تا وی را صد تازیانه زد و در خانه انداخت و در خانه قفل بزد.

چون شب در آمد، اندیشه می كردم كه وی را چگونه كشم؛ به تیغ كشم یا به آبش غرق كنم یا به آتش بسوزم. در این اندیشه به خواب شدم، دیدم كه در آسمان گشاده شد و رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرود آمد، پنج حله پوشیده و علی علیه السلام فرود آمد سه حله پوشیده، و حسن و حسین علیهما السلام فرود آمدند، هر یك دو حله پوشیده ؛ و جبرئیل را دیدم كه كاسه ای در دست داشت آب صافی در وی. رسول از وی بستد و در سرای من پنج هزار خلق بودند.

رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت: هر كه شیعه علی علیه السلام است باید كه برخیزد. دیدم كه چهل نفر برخاستند و من ایشان را می دانم. رسول صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را آب داد و گفت: آن دمشقی را بیاورید. وی را از خانه بیرون آوردند. شاه مردان را چشم بر وی افتاد. گفت: یا رسول اللّه! این ملعون بی جرم مرا دشنام داد. رسول صلی الله علیه و آله گفت: ای ملعون چرا علی را دشنام می دهی؟ خدایا! وی را مسخ كن و صورتش بگردان. در حال سگی شد. بفرمود تا وی را در آن خانه كردند. من از خواب در آمدم. گفتم: در خانه باز كنید و دمشقی را بیارید. چون در خانه باز كردند، سگی شده بود و اكنون در آن خانه است. بفرمود تا بیاورند. سگی بود، اما گوشش به گوش آدمی می ماند. وی را گفتند: چون دیدی عذاب خدای؟ وی در پیش افكند و آب از چشمش روان شد. شافعی گفت: وی را از اینجا فراتر برید كه مسخ است؛ از عذاب خدا ایمن نتوان بود.

وی را باز در آن خانه كردند. صاعقه در آن خانه افتاد و آن سگ و هر چه در آن خانه بود، به سوخت و آن ملعون در دنیا مسخ و سوخته شد - و در آخرت به عذاب گرفتار شود.

داستان عارفان / کاظم مقدم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
ترسم از اون روزیه که تو بیایی و من تو خاک باشم آقا… ترسم از آن روزیه که تو بیایی و من نباشم آقا… آقا این دل ها گرفته! این دل ها مرده! این دل ها خسته شده…
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    ختم صلوات برای ظهور و سلامتی امام مهدی (عج) ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 73
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 78
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 128
  • بازدید ماه : 224
  • بازدید سال : 837
  • بازدید کلی : 5,747
  • کدهای اختصاصی

    ساعت فلش