loading...
صالحین مهدی (عج)
صالحین مهدی بازدید : 164 دوشنبه 13 شهریور 1391 نظرات (0)

مستندهای «روایت فتح» ماندگارترین تصاویری است که از سال های عشق و خلوص باقی مانده است. یادگاری که از سید شهیدان اهل قلم؛ شهید مهندس سید مرتضی آوینی .

آنچه پیش روی شماست نرشین یکی از بخش های روایت فتح است که پیرامون شهید حسین خرازی می باشد.

جوانی خوش رو، مهربان و صمیمی. با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع. افسوس که چشم ظاهربین راهی به سوی باطن اشیا ندارد، اگر نه سجده ی ملائک را در برابر عظمت او می دیدی. و آن آیه ی مبارکه را دیگر بار می‌شنیدی: «انی اعلم مالا تعلمون»

آخرین بار که حاج حسین را دیدم در عملیات کربلای پنج بود. در شرق ابوالخصیب.

وقتی از این کانال ها که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند می داده است بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار…

او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه می گویم؟ چهره ی ریز نقش و خنده های دلنشینش نشانه ی بهتری است.

مواظب باش!!!

آن همه متواضع است که او ر ا در میان همراهانش گم می کنی.

اگر کسی او را نمی شناخت هرگز باور نمی‌کرد که با فرمانده ی لشگر مقدس امام حسین (ع) روبه روست.

ما اهل دنیا از فرماندهان لشگر همان تصوری را داریم که در فیلم های سینمایی دیده ایم. اما فرمانده های سپاه اسلام امروز همه ی آن معیارها را در هم ریخته اند .

حاج حسین را ببین!!!

امروز در شرق ابولخصیب، نزدیک بصره، و ده سال

پیش در مدرسه ی شبانه ی نمونه .

خدایا چه رخ داده است؟

چگونه می توان این همه را باور کرد؟

از مدرسه ی شبانه ی نمونه و امتحان طبیعی تا مدرسه ی عشق و امتحان صبر و شهادت و جهاد، راهی هزار ساله است که حسین خرازی در ده سال پیمود.

از شاگرد مکتب ولایت اهل بیت جز این انتظار نمی رود.

علمدار لشگر امام حسین(ع) در سال هزار و سیصد و پنجاه و پنج در رشته ی علوم طبیعی دیپلم گرفت و به سربازی رفت و در سال هزار و سی صد و پنجاه و هفت با فرمان حضرت امام امت از سربازی گریخت و به خیل عظیم امت در انقلاب پیوست و از آن پس از کردستان تا خرمشهر، ازحاج عمران تا فاو، حضوری دائمی و همیشگی…

«یکی از بچه ها شیرینی تولد بچه اش را آورده بود. تعارف کردیم؛ حاجی یکی برداشت.

گفتم: خب حاجی، شما کی شیرینی تولد بچه تون رو می آورید؟

گفت: من نمیبینمش که شیرینی هم بیارم.»

یادگار حاج حسین خرازی پسری است که بعد از شهادت او به دنیا آمده است و نامش آن چنان که او وصیت کرده بود مهدی گذاشته اند.

مهدی جان!

پیش از آن که تو آن همه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، نجف و کربلا آزاد شده است.

اما مهدی جان، این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست…

کجا از مرگ می هراسد آن کس که به جاودانگی روح در جوار رحمت حق آگاه است؟

و این چنین، اگر یک دست تو نیز هدیه ی راه خدا شود . باز هم با آن دست دیگری که باقی است به جبهه ها می شتابی. وقتی که اسوه ی تو آن تمثیل مطلق وفاداری، عباس بن علی (ع) باشد چه باک اگر هر دو دست تو نیز هدیه ی راه خدا شود؟

آن آستین خالی که با باد این سوی و آن سوی می‌شود، نشانه ی مردانگی است و این که تو به عهدی که ابوالفضل بسته ای وفاداری.

چیست آن عهد؟

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
ترسم از اون روزیه که تو بیایی و من تو خاک باشم آقا… ترسم از آن روزیه که تو بیایی و من نباشم آقا… آقا این دل ها گرفته! این دل ها مرده! این دل ها خسته شده…
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    ختم صلوات برای ظهور و سلامتی امام مهدی (عج) ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 145
  • بازدید سال : 575
  • بازدید کلی : 5,485
  • کدهای اختصاصی

    ساعت فلش