loading...
صالحین مهدی (عج)
صالحین مهدی بازدید : 13 جمعه 24 شهریور 1391 نظرات (0)

کربلای ۸ هم از راه می رسید که مثل همیشه خود ر ا به جبهه رساند. ولی این بار سر از پا نمی شناخت. با این که کوه های سر به فلک کشیده غرب و رمل های پا گیر و دشت های وسیع جنوب بارها حضور او را به یاد داشتند، اما احساس کرده بود که این بار هنگام ملاقات با خداست. خودش گفته بود: «در عالم رویا شخصی را دیدم که در کوچه ها قدم می زد و هر کس که می خواست به کربلا مشرف شود، عضوی از بدن خود را به او می داد، من جلو رفتم و گردی بالای سر خود را در اختیار او گذاردم، او برید و با خودش برد و من با خوشحالی برگشتم!
در کربلای شلمچه، نیمه های شب عملیات به یکی از همرزمانش می گوید: «امشب تب مرگ مرا راحت نمی گذارد. » همان شب مجروح شد، ولی در خط باقی می ماند تا این که صبح دوباره هدف قرار گرفت و به دیدار پدر بزرگوارش شهید حاج «محمدعلی متقیان» می رود.
منبع : کتاب با یاران سپیده، نویسنده: محمد خامه یار، ص۸۶

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
ترسم از اون روزیه که تو بیایی و من تو خاک باشم آقا… ترسم از آن روزیه که تو بیایی و من نباشم آقا… آقا این دل ها گرفته! این دل ها مرده! این دل ها خسته شده…
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    ختم صلوات برای ظهور و سلامتی امام مهدی (عج) ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 71
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 76
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 126
  • بازدید ماه : 222
  • بازدید سال : 835
  • بازدید کلی : 5,745
  • کدهای اختصاصی

    ساعت فلش